گر عشق نباشد به چه کار آید دل؟
خیلی وقت بود پست نذاشته بودم...چراشو نمیدونم....ولی امشب از روی بیکاری پست میذارم! نمیدونمم چی باید بنویسم...فقط اینو بدونین که همه چی خوب و خوشه....هفته ای یکبار با سعید میحرفم....گه گاهی بهش اس میدم و وقتایی هم که میتونیم تو نیمباز میچتیم... تا به اینجاش که همه چی خوب پیش رفته....اما اینی که آینده چی برامون رقم زده مشخص نیست... میدونین راستش من بیشترین دغدغه رو از این دارم که نکنه تو این مدت طولانی که باید منتظر جور شدن شرایط باشیم از هم دلزده بشیم...من که از خودم مطمئنم ولی میترسم سعید نتونه تحمل کنه... خوب راستش خیلی سخته تحمل این سه سال.... اما به امید خدا همه چی خوب پیش میره...این سه سالم میگذره...مگه چقده اصن؟؟ یه کم بیشتر از 1000 روز..... واو....هزار روز....تو فکرم یه روزشمار درست کنم بزنم به دیوار بالای سرم...هرشب قبل خواب یک روز رو تیک بزنم....باحال میشه! مرمر طاقت بیار فقط 1000 روز دیگه مونده تا حس کردن گرمی آغوش سعید....فقط 1000 روز دیگه تا چشیدن طعم لباش.....هومممممم....دلم خواست! خدا بهم صبر بده.....یعنی به هر دومون صبر بده....آمین! یه سر برم وبلاگ سعید....وبلاگ قبلیه خودمم 32 روزه آپ نشده....حوصله اشو ندارم البته! ولی قبلش حتمن یه سر برم وبلاگ همزاد خودم و سعید : http://saidamore.blogfa.com/ یه مرضیه و سعید دیگه....که عاشق همن...منتهی با این تفاوت که اونا با همن نه در حسرت هم! ولی خوب ما هم 1000 روز دیگه بهم میرسیم....یعنی حتمن باید برسیم...پس غمی نیست... بوس برای سعید...بای....
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: چی میخوای بگی آخه ؟ شمارتم که ندادی ، یاهو آیدی نیمبازی چیزی بده اونجا میام حرفاتو میشنوم...
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |
ارکیدو - آتلیه عکاسی - اوکسیژن - یک گرافیک | زمرد آگهی - درگاه پرداخت